خاطرات

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سلام می بخشید که چند روزی ننوشتم اخه اتفاق بدی توی خانواده ی همسری پیش اومده بود که واقعا همه ناراحت بودند نمیدونم گفته بودم یا نه اما جاریم هم هم زمان با من حامله بودند البته ایشون 3 ماه از من جلوتر بودند توی 36 هفته یعنی وقتی که دکتر برای یک هفته ی دیگه وقت زایمان گذاشته بود بچش میمیره قلبش از کار میفته ریه هاش هم اب میاره خلاصه خیلی ناراحت بودم  یه دو روزی هست که استرس بدی بهم وارد شده اون که هیچ مشکل بارداری نداشت این طور شد یعنی من که کیست 10 سانتی دارم بچم سالم می مونه؟؟؟ خدایا فقط به تو توکل خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات دنبال می کنید

برچسب : پیام تسلیت,پیام تسلیت پدر,پیام تسلیت فوت,پیام تسلیت فوت مادر,پیام تسلیت برادر,پیام تسلیت چهلمین روز درگذشت,پیام تسلیت سالگرد,پیام تسلیت به همکار,پیام تسلیت به انگلیسی, نویسنده : 3saba0os6 بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 0:19

سلام 

من خاطره زیاد نوشتم ولی همیشه توی دفتر یا سررسید بوده همیشه هم نصفه نیمه ولش کردم این اولین باریه که توی وبلاگ دارم مینویسم امیدوارم ایندفعه نصفه نیمه ولش نکنم ممنون میشم اگر با نظراتتون راهنماییم کنید

 

خاطرات...
ما را در سایت خاطرات دنبال می کنید

برچسب : سلام,سلام دانلود,سلام عليكم,سلامتك,سلام دانك,سلامات,سلامتی,سلام بمبئی,سلامت,سلام صبح بخیر, نویسنده : 3saba0os6 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 4 مهر 1395 ساعت: 8:21

سلام از بعد از نماز صبح چندین بار بیدار شدم و به جای محمدم نگاه کردم هنوز نیومده بود 7 و نیم قاعدتا تعطیل میشد دلم بدجوری براش تنگ شده بود و منو با این خواب سنگینم دلتنگی بیدار میکرد ساعت 8 ونیم بود که با صدای زنگ در بیدار شدم نه مادر بود نه مادرشوهر رخت خواب ها هم جمع شده بودند البته میدونستم که مادرشوهر ساعت 8 کلاس دانشگاه داشت  حقوق میخوند محمدی که اومد کمی با گوشیش ور رفت منم پیشش خوابیدم نمیدونم چقد گذشت که با احساس نبودنش بیدار شدم اره پیشم نبود بلند شدم و توی خونه رو نگاه کردم توی اون یکی اتاق برای خودش جا انداخته بود و خوابیده بود دوباره رفتم و خو خاطرات...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3saba0os6 بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 4 مهر 1395 ساعت: 8:21